فاصله ی حسین با املا( معصومه نور محمدی)

به نام خداوند  بچه ها آقای نریمان نورمحمدی  معلم  ابتدایی شهرستان تنکابن با 29سال سابقه این طور تجربه ی خود را بیان می کنند. ایشان در سال 19ام تدریس خود، معلم چهارم دبستان یک روستا در تنکابن  بودند . یکی از دانش آموزانش به نام حسین، پسری زیبا رو و بلند قامت بود و به خاطر جُسه و قامتش بر نیمکت آخر کلاس می نشست. حسین در درس املاهمیشه با مشکل مواجه بود. همیشه نمرات پایینی کسب میکرد .و همین عامل اعتماد بنفسش را بسیار کم کرده بود. آقای نورمحمدی تلاش بسیاری کردند اما راه بجایی نرسید.تا این که: یک روز در زنگ املا معلم به طور اتفاقی در هنگام گفتن املا در فاصله ی نزدیکی ازحسین می ایستتد. و املا می گوید . در همان روز حسین نسبت به دفعات قبل نمره ی بالاتری کسب کرد. معلم با مشاهده ی این اتفاق در دفعات مختلف دچار شک می شود .و در فاصله ی دور و نزدیک به او املا میگوید و متوجه تفاوت در نمرات او می شود.به خاطر همین  با پدر و مادر حسین مشورت می کند سپس اورا به شنوایی سنجی ار جاع می دهد. متوجه شدند که گوش حسین دچار مشکل است. و باید از سمعک استفاد کند . اما مادر حسین  با گذاشتن سمعک مخالفت می کرد .  چون حسین املایش روز به روز پیشرفت می کرد و مورد توجه و تشویق معلم و دانش آموزان قرار می گرفت. و این امر موجب می شد که روحیه حسین بهتر و بهتر شود.مادرش راضی می شود که تا بهبودی کامل پسرش ، مطابق دستورات پزشک عمل کند. نتیجه گیری: معلم باید با نگاه عمیق به اتفاقات و شناخت کامل  دانش آموزان،از انان  بهترین ها را بسازد.واز بهترینها  بشود. و با ریختن آب تشویق آتش نقص های بچه ها را خاموش کند. «معصومه نورمحمّدی»

مفهوم کسرها /سیده کبری تقوی

مصاحبه بنده با خانم سیده لیلا تقوی، دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته ریاضی محض گرایش آنالیز و هندسه که 4 سال سابقه تدریس در مقطع ابتدایی را دارند انجام گرفت که هم اکنون ایشان در مدرسه قرآنی آزادی شهر رویان پایه ششم، دخترانه، مشغول تدریس است. او در درس ریاضی با عنوان ( کسرها و اعداد مخلوط ) شیوه نوینی را برای تدریس به کار می برد. چون تجربه ثابت کرده است که بیشتر دانش آموزان از درس ریاضی فراری هستند و علاقه چندانی به آن ندارند، پس به شیوه ای ملموس و عینی مفاهیم را آموزش می دهد تا دانش آموز به کاربرد مفاهیم کتاب در زندگی واقعی خود پی ببرد و لذت بیشتری از آن دریافت کند. اقدامی که او در این مورد به کار می برد این است که با تعدادی نان گرد بزرگ به کلاس می رود و با این داستان درس را شروع می کند که در زمانهای قدیم که هنوز پول و سکه اختراع نشده بود افرادی که خدماتی را انجام می دادند به جای دستمزد به آنها تکه ای نان می دادند برای مثال مزد یک کارگر ساده در آن زمان سه هشتم از یک نان بوده است. او بعد از توضیحات لازم در مورد کسرها و تقسیم بندی آنها از دانش آموزان می خواهد که در گروه خود سه هشتم از یک نان را جدا کرده و به عنوان مزد به کارگر بدهند. در حین کار به فعالیت گروه ها سرکشی کرده و در پایان به گروه هایی که بهترین فعالیت و همکاری را داشتند برچسب تشویقی هدیه می دهد. خانم تقوی به این نتیجه می رسد که با این روش کاربردی و یادگیری عینی، دانش آموزان درک بیشتری از کسرها بدست می آورند. به نظر او شیوه آموزش در یادگیری، بسیار مهم است و دلیل احساس بد دانش آموزان به درس ریاضی، مطالب آن نیست؛ بلکه شیوه نامناسب آموزش و معلم محوری آن است.

املای بی غلط / بهنام داداشی اومالی

محمد آقا بابایی با ۲۸ سال سابقه تدریس در مقطع ابتدایی، مدرس فعلی مدرسه شاهد بابل معلم پایه چهارم.یک مشکلی که در این چند سال سابقه کاری خود با آن رو به رو بودم ضعف در املا نویسی بود.در یکی از موارد دانش آموزی در پایه پنجم بود که با چند بار املا گفتن متوجه شدم که املایش ضعیف است و برای رفع آن یک راهکاری را ارائه دادم که اگر دانش آموزان دیگر یک صفحه مشق می نوشتند به او می گفتم که پنج خط بنویسد ولی با دقت تمام به همه ی کلمه ها نگاه کند و آنها را درست بنویسد و کم کم برای روز های بعد تعداد خط ها را برایش اضافه می کردم و بعد از مدتی یک لیستی را برایش تهیه کردم که برای کلمات سخت هر درس، کلمات مترادف، متضاد، متشابه و حتی معنی آن کلمات را درون آن لیست می نوشت و پایین آن لیست کادری را قرار داده بودم که کلماتی که صدا های شبیه به هم دارند ولی شکل ظاهری آنها با هم فرق داشت را می نوشت و آن را به مدرسه می آورد و با گذشت زمان و تلاشی که خودش با علاقه انجام میداد توانست املا های بدون غلط هم داشته باشد.
 

مشکل چشم/ سید محسن موسوی انیجدان

تجربه مربوط به جناب آقای سید ولی الله موسوی معلم مدرسه ی امام زاده رضا در سال 1360 و در پایه ی سوم ابتدایی می باشد : آن موقع که من تدریس می کردم متوجه شدم دانش آموزی مشکل درسی در زمینه ی انجام تکیلف دارد و آن ها را نیز انجام نمی دهد. این مسئله را از طریق خانواده ی او پی گیر شدم و کم کم متوجه شدم که این دانش آموز مشکل چشم و بینایی دارد. سپس او را به پزشکی معرفی نمودم تا او را معاینه کند و پس از انجام معاینات و با کمک اداره آموزش و پرورش  عینکی برای او تهیه کردم و الحمدالله مشکل آموزشی این دانش آموز برطرف گشته و اکنون همان دانش آموز معلم مدرسه ای می باشد. پس اگر معلم روی دانش آموزان خود شناخت کافی داشته باشد با همت و همکاری معلم و اولیای دانش آموزان مشکلاتشان برطرف خواهد شد. و من الله توفیق
 

ترس از معلم/ امیرحسین فیروزمند

تجربه ی آقای عالمیان در سال 1394 که ایشان معلم پایه ی ششم ابتدایی در مدرسه فرزانه می باشد. در آغاز سال تحضیلی متوجه شدم که دانش آموزی در کلاس من خیلی غیبت می کند و به مدرسه نمی آید. وقتی موضوع را پی گیری کردم متوجه شدم که او بخاطر جو و دیسیپلین موجود در کلاس من، از من می ترسد و خود را به بیماری می زند.  یک ماه اول را تقریبا نیامد  و به خانواده اش می گفت که شکم درد دارد و بیمار است و کم کم خانواده ی او نیز باور کردند که او واقعا بیمار است و او را نزد پزشک های متعدی بردند. من به خانواده اش اصرار کردم  هر طور شده او را به مدرسه بفرستند. وقتی او به مدرسه آمد دانش آموزانی که مرا می شناختند برای او توضیح دادند که محیط کلاس آن طور که او فکر می کند نیست. من نیز با او صمیمانه برخورد می کردم، سعی کردم به او نزدیک تر شوم، مهربان و دوستانه برخورد کنم، در درس هایش سخت گیری نکنم و با او شوخی کنم  بعد از آنقدر مشتاق شد که سه ماه تمام بدون غیبت بود و متوجه شد که کلاس و حتی من ترسی ندارد. به این نتیجه رسیدم که معلم در هر شرایطی باید انعطاف پذیر باشد به موقع با دانش آموزان دوست باشد؛ بخصوص در اردو ها و بازدید های علمی که دانش آموزان متوجه شوند جو کلاس با جو بیرون آن تفاوت دارد و این قانون در کلاس من پایدار است.

دستاورد دوستی

تجربه ای از آقای حسن محسنی با29سال سابقه آموزشی

   در سالهای اولیه تدریسم، دانش آموزی داشتم که به شدت در درسهایش ضعیف بود و تصور من این بود که او حتما تنبلی می کند. پس در آن روزها برای حل این مشکل به تنها ایده ای که می اندیشیدم تنبیه بود. واز انواع شیوه های تنبیه برروی این دانش آموز استفاده کردم. اما متاسفانه بعد از گذشت چند ماه از سال تحصیلی هیچ پیشرفتی در درسهایش مشاهده نکردم.

   به همین خاطر تصمیم گرفتم مطالعاتی در این زمینه انجام دهم. یافته های علم روانشناسی به من آموخت برای حل این مشکل، این منم که باید تغییر روش و نگرش دهم. به همین خاطر از آن روز به بعد به آن دانش آموز نزدیک شدم و در دوستی را با او باز کردم. درحدی که در برخی از کارهایم از او مشورت می گرفتم. یا حتی در زنگ ورزش نیز همبازیش شدم. بسیاری از مسئولیت های کلاس را به اوسپردم. به گونه ای که علاقه شدیدی بین من و او ایجاد شد.

 

   بعد از این تغییر روش شاهد بودم که این دانش آموزدر تمام دروس پیشرفت چشمگیری کرد و خوشبختانه مسیر زندگیش عوض شد . رابطه دوستی ما همچنان ادامه دارد. درحال حاضر او از دانشگاه فارغ التحصیل شده و در یک اداره مشغول به کار است.

شهرک اعداد

مریم نقدی زاده از شهرستان بابل در پایه اول، 20 سال سابقه تدریس دارم.

 

   همه معلم ها تجربه های بسیار زیادی دارند چون در تماس با بچه ها هستند به نظر من معلم های ابتدایی تجربه های بیشتری دارند، چون وقتی می خواهند درس یا موضوعی را برای دانش آموزان قابل درک و فهم کنند سعی می کنند از روش های جذابی استفاده کنند، که ممکن است این روش ها را از جایی یاد گرفته باشند یا اینکه خودشان روش ها را ابداع می کنند و  در همان لحظه فی البداهه به ذهنشان می رسد.

   من یک شاگرد داشتم که اختلال یادگیری داشت و نمی توانست مفهوم اعداد را به خوبی یاد بگیرد.

   پس با خودم فکر کردم که باید راه حلی انتخاب کنم تا در ذهنش این مفهوم پایدار شود. عدد 1 تا 5 را می توانست ذهنی بشمارد اما در نوشتن خیلی مشکل داشت. مثلا 1 را به جای 2 می نوشت، 2 را به جای 3 می نوشت. برای اینکه کامل مفهوم اعداد را برای شاگردم توجیه کنم برای همه اعداد اسم انتخاب کردم. مثلا به 1 می گفتم مثل چوب خط یا مثل آدمی که خیلی لاغر است. به 2 می گفتن دوتا دندانه دارد و به عدد 3 می گفتم سه تا دندادنه دارد. به عدد چهار که رسیدیم با خودم فکر کردم که چه بگویم تا در ذهنش بماند به ذهنم امد که بگویم مثل آدمی که کله اش گرد است. و به ان بگو کله گرد. این توجیه ها باعث شده بود تا کامل یاد بگیرد و نیاز نبود که اسم هریک را موقع نوشتن یادآوری کنم. وقتی به 5 رسیدیم گفتن بعضی آدم ها هستند که خیلی چاق اند و شکم دارند این هست آدم چاقالو است. به 6 هم گفتم مثل آدم هایی که پاهای شان خیلی دراز است. قبل از اینکه عدد 7 را درس بدهم با خودم گفتن عدد 7 را چه بگویم؟ در شهر بابل برای شکار گنجشک ها از وسیله ای به نام ریزین استفاده می کنند که یک چوب هست و به آن لاستیک می بندند و سنگ لای آن می گذارند و پرتاپ می کنند، به بچه ها گفتم کی در خانه اش ریزین دارد یکی از بچه ها گفت که ما داریم و از او خواستم تا به کلاس بیاورد. و بعد به همه بچه ها نشان دادم که این ریزین شبیه عدد 7 است، پس به عدد 7 می گوییم ریزین. این دیگه خیلی برای بچه پایدار شد. چون همان شکل را برای بچه آوردم و نشان دادم کاملا در ذهنش رفت.

به 8 هم گفتم مثل کوه است. به 9 هم گفتم مثل آدم هایی که یک چشم دارند و دوتا چشم ندارند.

وقتی این مصداق ها را برای شاگردم گفتم خیلی برایش قابل درک شد و دیگه هیچ وقت اشتباه نمی کرد.و همه عددها را بدون اشتباه می نوشت. و این شاگرد من مادر بی سوادی داشت و خواهرانش هم مثل خودش بودند. و اختلال داشتند و هم چنین گیرایی خیلی ضعیفی داشتند. و من مجبور شدم که این روش را برایش به کار ببرم. که خوشبختانه نتیجه داد.

چراپاک کن؟

آموزگار: سید رحیم طالشی

پایه: اول دبستان

سابقه تدریس:25سال

سابقه تدریس در اول دبستان: 15سال

شهر:جویبار

 

  تجربه: از کارهای جالب و موفقیت آمیزی که در کلاس همواره انجام می دهم عدم استفاده از پاک کن در کلاسمی باشد. که این کار بخصوص در پایه های پایین تر به نظر من ضروری می باشد.  این کار من هم از طرف مسئولین مورد توجه قرار گرفت.

 از نظر من هرچه دانش آموزان از پاک کن کمتر استفاده کنند, دقت وتمرکز آن ها بالارفته و همچنان خوش خط تر می شوند. به طور مثال هرگاه بخواهند کلمه ای را بنویسند وقتی بدانند که نمی توانند خطای خود را اصلاح کنند, با دقت بیشتری می نویسند مثلا برای نوشتن کلمه (بابا) به دقت هجی کرده و می نویسند.

 

از نظر من پاک کن بر یادگیری تاثیر منفی می گذارد.

خمیازه؟

سید رحیم طالشی آموزگارپایه اول

        یکی از کارهایی که از همان اول مهر در کلاس شروع به انجام آن می کنم، مساله خمیازه کشیدن دانش آموزان است.
    درصورتی که شاگردی خمیازه بکشد با آن برخورد می کنم البته  نه برخورد بدنی بلکه با سیاست های خاص خودم آن هارا متوجه می سازم.
  از آن جایی که زیربنای رفتاری دانش آموزان در اول ابتدایی و پایه های پایین تر مشخص می شود، بیشتر اعمال تربیتی معلم باید در این سنین باشد.
    در اوایل مهر شاگردان با خواب آلودگی به مدرسه می آمدند اما بعد از یکی دو هفته این رفتار کاملا برایشان نهادینه شد که با خمیازه در این کلاس برخورد می شود. پس آن ها   هم به تدریج این رفتار را در خود خاموش کردند.
وقتی شاگردی خمیازه می کشد یعنی دقت و توجه او در آن لحظه کم است و به درس گوش نمیدهد و کلاس برایش ملال آور می باشد.

دیدین همه دانش آموزان

من حکیمه فغان پور، دبیر دین و زندگی دبیرستان های بابل هستم ، از دانشگاه الزهرا با مدرک لیسانس الهیات ،      فارغ التحصیل شدم و الان 24 سال ، سابقه تدریس دارم. حدود دو سال پیش، دانش آموزی داشتم که از نظر روحی دچار تنش هایی می شد، ناگهان عصبانی می شد و سر بچه های دیگر، داد می زد. برخلاف همکارانم که در دفتر مدرسه مدام از این دانش آموز گله می کردند و می گفتند بودنش در کلاس غیر قابل تحمل است، من نسبت به این دانش آموز کنجکاو شدم و نیرویی از درون مرا وادار می کرد که مشکلش را حل کنم..... به ذهنم رسید که او را در گروهی قرار دهم که بچه های قوی تری در آن بودند و از بچه های گروه خواستم کمکش کنند تا بتواند آیات را ترجمه کند، آنوقت از او ترجمه را می پرسیدم و با کوچکترین پیشرفتی، او را تشویق می کردم و فراوان از او تعریف می کردم. کم کم او خودش وارد کار شد و برای ترجمه و تمرین، داوطلب می شد. یک روز به بچه ها گفتم حدیثی در مورد نماز بیاورند، آن وقت این دانش آموز را که حالا  به  درس دین و زندگی علاقه نشان می داد، پای تخته آوردم و با تشویق های مکررم ،خوشحالی را در چشمانش می دیدم. نمره او که ابتدای سال از 10 پایین تر بود، در نوبت دوم به 17 رسیده بود و من از روحیه خوب و پیشرفت درسی اش، خوشحال بودم. او حالا مثل بچه های دیگر ، از بودن در کلاس ، راضی و آرام بود.

 

جادوی شعر

من سیما وحدانی، آموزگار پایه سوم ابتدایی، با 27 سال سابقه کار و مدرک لیسانس آموزش ابتدایی هستم. یکی از تجربه هایی که الان هم در کلاس هایم از آن استفاده می کنم مربوط به استفاده از شعر برای بچه ها است؛ در طی سال های تدریسم متوجه شدم که بعضی بچه ها درس را جدی نمی گیرند و به فکر تلاش برای یادگیری نیستند، من در کارم با بچه های زیادی مواجه شدم که متاسفانه این گونه بودند و فرایند درس را هم برای من و هم برای باقی بچه ها با مشکل مواجه می کردند، راهی که من برای این مانع در درس انجام دادم، استفاده از شعر بود. همه بچه ها عاشق شعر و خواندن آن هستند پس از آن ها می خواستم که مفاهیم را به صورت شعر حفظ کنند؛ که خوشبختانه در مورد بچه های بازیگوش کلاس که به خاطر عدم همکاری شان در درس، ذهن مرا به خود مشغول کرده بودند، خیلی خوب جواب داد. آن ها شعر را حفظ می کردند و مشتاقانه آن را می خواندند و می نوشتند و مفاهیم زیادی مثل همین مفهوم دریا را که اخیرا درس دادم، یاد می گرفتند بدون اینکه مزاحم تدریس و یادگیری بچه های دیگر کلاس شوند. در واقع  جادوی شعر بچه های مرا مشتاقانه به کلاس درس برگرداند.

راهنمای زندگی

مشاور مدرسه شهید محسن تبار دراز کش بندپی شرقی بابل آقای ایوب طالبی حسنکلا دربهمن سال 1389، یکی از والدین به همراه فرزند دوم ابتدایی اش برای راهنمایی ومشاوره به دفتر آمدند که ما در ادعا می کرد که فرزندش هیچ توانایی در یادگیری درس ندارد ومعلم ومدیرش تقا ضا کردنذ که والدین اورا به مدرسه استثنایی بفرستند .............آنهاادعا می کردند دانش اموز هیچ توانایی در یادگیری ندارد ولی من با دیدن دانش آموز با این امر مخالفت کردم وخواهان تست یادگیری از دانش آموز شدم وفهمیدم که دانش آموز فقط دارای اختلال یادگیری است ونیاز به کمی کمک وتوجه بیشتر والدین ومعلم دارد وبا کمک بیشتر ،پیشرفت زیادی  می کند وبر خلاف تصور معلم ومدیر نیازی به مدرسه ی استثنایی ندارد .با معلم دانش آموز صجبت کردم وراهکارهایی را هم به او وهم به والدینش دادم وبا بررسی موقعیت او بعد از چند وقت متوجه  پیشرفت روز افزون دانش آموز شدم ووالدین اونیز خیلی خوشحال بودند واین دانش اموز به علت تلقیناتی که به او شده بود وکمبود اعتماد به نفس آعتماد به نفس کاملا نا امید شده بود وهیچ تلاشی نداشت ولی با تلاش بیشتر معلم ووالدین وضعیتش به طور چشم گیری بهبود یافتش

تشویق با اذان

شاگرد پسری داشتم که در کلاس سوم ابتدایی با من بود. این شاگردم یک خواهر داشت که در مدرسه تیزهوشان درس می خواند. این پسر برعکس خواهرش دانش آموز خیلی ضعیفی بود . وقتی روزهای اول به کلاسشان رفتم ظاهرش خیلی ساده بود ، دفترهایش خیلی نامرتب بود و لباس پوشیدنش شلخته بود. من از او خواستم که والدینش را به مدرسه بیاورد . مادرش خیلی شیک و مرتب به مدرسه آمد و پدرش ساده پوش و مثل یک کارگر بود . از آنها شغلشان را پرسیدم ، مادرش گفت خانه دارم و پدرش کارگر شرکت آرد بود. از روی این خصوصیات بچه انگار احساس ضعف می کرد در خانه ای که پدرش دائما فعال بود و کار می کرد. پسر هم یک ضعف خاصی داشت . تمام معلمان سالهای پیش هم این پسر را یک بچه ی کودن و تنبل می دانستند. من همیشه دنبال بهانه ای بودم تا این بچه عاشق و علاقه مند به درس شود، هر کاری کردم دیدم این بچه اصلا درس و مدرسه را دوست ندارد . یک روز زنگ بیکاری خودم که زنگ آخر بود در دفتر مدرسه نشسته بودم و ساعت نماز دانش آموزان من بود . بچه های من در صف نماز ایستاده بودند و آماده نماز خواندن . یکدفعه صدای خیلی زیبای اذان گویی را شنیدم . از مدیر پرسیدم این اذان صدای کدام یک از دانش آموزان است ، مدیر گفت که شاگرد شماست . من وقتی اسم دانش اموز را شنیدم خیلی تعجب کردم ، گفتم دانش آموز من که اینقدر ضعیف است با این لحن زیبا مثل یک مؤذن واقعی اذان می گوید!! آن صدای اذان یک بهانه ی کوچکی شد من سر صف نماز جماعت این دانش آموز را تشویق کنم . بچه های دیگر هم خیلی خوشحال شدند که از کلاس خودمان یک چنین دانش آموزی داریم . آن تشویق کوچک من  باعث شد این پسر از فردا سر و وضعش مرتب بود ، همیشه سعی می کرد خودش را به من نشان دهد و خودنمایی کند ، مثلا سر صف می آمد و برنامه های صبحگاهی را اجرا می کرد . مادرش می گفت این تنها سالی است که پسرش با علاقه هر روز به مدرسه می آید و دوست ندارد کلاسش تمام شود . من به عنوان یک معلم خدا را شکر می کنم که حداقل صدای اذانش باعث تشویقش شد و زندگی او را تغییر داد.

تدریس سطح و حجم

تجربه مورد نظر من درباره ی مشکل اموزش سطح و حجم است که معمولا تفهیم این مفاهیم برای دانش اموزان سخت است .و قدرت تجسم بالا را میخواهد.برای اینکه راحت تر بتوانیم این مفاهیم را ب دانش اموزان اموزش دهیم بهتر است از روش دست ورزی و مجسم و همراه با فعالیت و به کمک خود دانش اموز انجام دهیم تا اینکه به صورت توضیحی و صرفا بیان فرمول باشد .

خاطره خودم از روز اول کاورزی

روز یکشنبه مورخ 21/7/98  همراه با تعدای از دوستان ساعت 7 به سمت مدرسه به راه افتادیم.نیم ساعت قبل از حرکت از خواب بیدار شدم و توصیه های استاد را به خاطر آورده بودم که گفته بودند با لباس شیک و مرتب در مدرسه حاضر شویم .تقریبا 15 دقیقه طول می کشد تا از خوابگاه به مدرسه برسیم.قبل از رسیدن به مدرسه مقداری اضطراب و نگرانی داشتم ؛چون برای اولین بار بود که در نقش معلم به مدرسه پا میگذاشتم اما با این تفکر که این نیز بگذرد به خودم دلداری میدادم. مکان مدرسه واقع در خیابان حر کوچه 4 میباشد،مدرسه 5 کلاس چهارم 5 کلاس پنجم و 6 کلاس ششم دارد.اولین چیزی که موقع ورود به فضای مدرسه نظرم را جلب کرد کوچک بودن فضای مدرسه نسبت به تعداد دانش آموزان بود؛زیرا در نگاه اول شلوغی مدرسه خیلی به چشم می آمد.ساعت 7:15 زنگ صف به صدا در آمد و دانش آموزان صف بستند و مدیر مشغول گوشزد کردن موارد آموزشی به دانش آموزان بود.نکته ای که توجهم را جلب کرد بی توجهی بچه ها به صحبت های مدیر بود؛البته من آنها را مواخذه نمیکنم زیرا صف ها همیشه خسته کننده و زجر آور بوده است و به نظرم کار بی هوده ایست.نکات آموزشی را میتوان سر کلاس توسط معلمان به دانش آموزان گوشزد کرد.بعد از اتمام سخنان مدیر من و بچه ها به اتاق معاونین مدرسه(مدرسه دو معاون دارد) رفتیم.آقای معاون به گرمی به ما خوش آمد گفت و نکاتی را در مورد نحوه ی رفتارمان سر کلاس به ما گوشزد کرد؛مواردی همچون استفاده نکردن از گوشی در کلاس و صحبت نکردن با بچه های دیگر هنگام تدریس معلم و... .بعد از این اتفاق خانم معاون جدولی برایمان تهیه کرد بدین صورت که در هفته ی اول هر یک از ما به صورت جداگانه به کلاس های چهارم برویم سپس هفته ی بعد کلاس پنجم و دو هفته ی بعد کلاس ششم و این ترتیب تا آخر ترم تکرار میشود.بعد از این برنامه ریزی من به سمت کلاس حرکت کردم و در زدم.خانم معلم در را باز کرد و ما با یکدیگر سلام و احوال پرسی کردیم.من خودم را به ایشان معرفی کردم و چون قبلا مدیر با مربیان هماهنگ کرده بود ایشان از قبل اطلاع داشتند و مرا به کلاس راهنمایی کردند.هنگام ورود به کلاس بچه ها از جایشان برخاستند و به صورت هماهنگ سلام و خوش آمد گفتند سپس من به آخر کلاس رفتم و روی صندلی جداگانه ای نشستم.باز هم اولین موردی که توجه مرا به خود جلب کرد شلوغی زیاد کلاس بود به طوری که در فضایی به تقریب 30 متر مربع حدود 33 دانش آموز در سه ردیف 10 تایی بر روی نیمکت کنار یکدیگر نشسته بودند.زنگ اول بچه ها درس ریاضی داشتند و بحث درس نیز الگو ها بود.خانم معلم ابتدا چند شکل را روی تخته کشید و از بچه ها خواست تا هر قدر میتوانند الگوهای شکل را پیدا کنند،سپس از آنها خواست تا پای تخته بیایند و جواب خود را بنویسند.بچه ها یک به یک می آمندند و روش خود را روی تخته مینوشتند و معلم هم برای تشویق ایشان روش را به اسم دانش آموزان نام گذاری میکرد.در آخر نیز بچه ها کتاب را باز کردند و درس را شروع کردند و تمارین را حل کردند.نکاتی که در زنگ اول یاد داشت کردم این بود که اول خانم معلم به خوبی از عهده ی اداره ی کلاس بر می آمد و کلاس را کنترل میکرد.نکته ی دوم اینکه در مورد درس ریاضی ابتدا از بچه ها خواست تا خودشان الگو ها را بیابند و سپس درس را شروع کرد که موجب یادگیری بیشتر دانش آموزان شد.البته اواسط زنگ خانم معلم به من گفت که که برای دست ورزی به دانش آموزان تکلیف داده بود چند الگو را به


وسیله لوبیا،نخود یا چینه بر روی کاغذ بچسبانند و با خود بیاورند.که این امر نیز نقش زیادی در یادگیری دانش آموزان داشت و به نظرم در انتهای زنگ بیشتر قریب به اتفاق دانش آموزان موضوع را به خوبی یادگرفته بودند.زنگ دوم بچه ها مطالعات اجتماعی داشتند و درس در مورد احساسات مختلف افراد و نحوه ی بروز رفتار با توجه به آنها بود.تدریس به این صورت انجام گرفت که ابتدا دانش آموزانی که داوطلب شده بودند می آمدند و درس را توضیخ میدادند سپس پس از تشویق شدن  معلم به صورت رندوم چند نفر را صدا میکرد تا بیایند و درس را توضیح دهند و در آخر فعالیت ها با مشارکت معلم و دانش آموزان حل شدند.زنگ سوم ورزش بود و دانش آموزان در حیاط مشغول بازی شدند.نکات قابل ذکر در این مورد  این بود که مدرسه دو معلم ورزش اختصاصی داشت و دو کلاس میتوانستند همزمان ورزش کنند اما ویژگی  منفی: همانطور که قبلا ذکر کرده بودم حیاط مدرسه کوچک بود و بچه ها فضای زیادی برای انتخاب نداشتند.قسمت کوچکی برای والیبال در نظر گرفته بودند و یک قطعه ی به نسبت بزرگتر برای بازی فوتبال بود و یک سبد مخصوص بسکت بال در گوشه ی مدرسه در نظر گرفته شده بود.زنگ آخر هنر بود و خانم معلم به من توضیح داد که این زنگ را به صورت تلفیقی انجام میدهند برای مثال اگر فعالیت درس علوم از دانش آموزان بخواهند چیزی درست کنند بچه ها در زنگ هنر این کار را انجام میدهند.همانطور که بچه ها مشغول درست کردن کاردستی بودند خانم معلم یک سری نکات آموزشی به من گوشزد کرد.نکاتی از قبیل استفاده کردن از وسایل کمک آموزشی تلفیقی کردن زنگ ها برای استفاده ی بهتر از زمان قرار دادن کتابخانه ای کوچک در کلاس و... .در آخر من از ایشان به خاطر نکات ارزنده ای که به من گوشزد کرده بودند تشکر کردم و همراه دیگر دوستان به سمت خوابگاه حرکت کردم.هنگام برگشت به خوابگاه به این فکرکردم که یک جلسه کارورزی به اندازه ی دو سال جلسات تئوری دانشگاهی آموزنده بود و چرا درس به این مهمی را در ترم های قبل ارئه نکرده بودند .نکته ی پایانی این که اوقاتی که در مدرسه سپری کرده بودم در کنار آموزنده بودن لذت بخش نیز بودند و علاقه ی بیشتری برای این کار برای من به وجود آوردند.